توضیحات
آن مادران، اين دختران رماني اجتماعي است. بلقيس سليماني در اين داستان رابطه ي مادر و دختري را روايت مي كند كه خيلي با يكديگر تفاوت دارند. در واقع او مي خواهد به موضوع و مسئله ي شكاف نسل ها، تفاوت ارزش ها چگونه مي تواند زندگي را دچار بحران كند.
شخصيت اين داستان زن هستند، زناني با دغدغه هاي متفاوت. آن طور كه خود سليماني اظهار مي دارد اين رمان شبيه هيچ كدام از كارهاي قبلي اش نيست.
در قسمتي از اين كتاب مي خوانيم:
اين روز روز پاره شدن بند ناف بين خودش و آنا هم بود، از آن سالي كه اولين بار آنا چند قدمي تا مهدكودك راه رفته بود و او احساس خوب فارغ البالي را تجربه كرده بود سال ها مي گذشت، حالا دخترك آماده بود پر بگيرد. آيا او هم آماده بود آنا را پر بدهد؟
چهل سالش بود، نصف موهايش سفيد شده بود و چند خواستگار درب و داغان را رد كرده بود. آپارتماني داشت و حقوق، آيا براي شروعي دوباره اين ها كافي بودند؟ اگر آنا مستقل مي شد شايد مي توانست از نو شروع كند، مگر نه اينكه خيلي از دختر هاي هم نسلش هنوز ازدواج نكرده بودند، مگر نه اينكه چهل سالگي سن پختگي است و شكفتن.